مصاحبه با روزنامه آرمانی ملی، شماره ۱۴۸۴ – ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۲ بهمن، صفحه ۷
۱- اقتصاد نشر در دورههای مختلف، همواره با چالشهای جدی مواجه بوده است؛ از پایین بودن سرانه مطالعه و تمایل به خرید کتاب در جامعه گرفته تا کمبود ویترین و … پیش از اینکه به شرایط امروز بازار کتاب بپردازیم، میخواهم بپرسم ریشه مشکلات در صنعت نشر را طی چهار دهه اخیر در چه عواملی میبینید؟
حقيقت ماجرا اين است که نشر ايران از ابتداي تولدش در دوره قاجار تا بهامروز هميشه سعي کرده که آزمون و خطا بکند و هيچگاه تلاش نکرده که از تجربيات و دانشي که در سطح جهاني بهدست آمده و حتي مکتوب و تئوريزه شده، بهره ببرد. ما بهجز مقاطعي که سعي کرديم همراه با الگوهاي جهاني حرکت بکنيم و موفق هم بوديم، همواره بهشکلي سنتي نشر را بهجلو برديم. مثلا در مقطعي که همايون صنعتيزاده نمايندگي برنامه فرانکلين در ايران را ميگيرد، ما شاهد يک جهش فوقالعاده در ارگانيزه کردن نشر در ايران هستيم؛ چراکه دانش و تجربياتي که غرب طي ساليان سال بهدست آورده بود را بهداخل منتقل و بوميسازي کرديم و مورد استفاده قرار داديم. اين اولين تجربه ايجاد سازمان براي يک نشر بود که رئيس داشت و داراي بخشهاي مختلفي چون معاونت مالي و معاونت فرهنگي و زيرمجموعههايي چون حسابداري، اديتوريال، توليد، بخش انبار، بخش فروش و… بود. ديگر اينکه نشر ما، بازار خود را هميشه داخلي ديده است و هيچگاه سعي نکردهايم جامعه مخاطب خود را وراي مرزهاي ايران تعريف کنيم. نتيجه اين نگاه ميشود مخاطب محدودتر و در نتيجه تيراژ کمتر و سود پائينتر و در نتيجه رشد بطئي و چهبسا توقف و ورشکستگي؛ در حالي که مثلا کشورهاي فارسيزبان را هيچگاه در معادلات توليد و توزيع خودمان نديديم و يا حتي کشورهاي عربزبان که براي آنها هم ميتوانستيم توليداتي داشته باشيم را هيچگاه بهبازي نگرفتيم و حتي بالاتر از آن، جهان فارسيزبانان خارج از کشور که جمعيت کمي هم نيستند و غالبا باسواد و اهل مطالعه هستند را هميشه نديد گرفتهايم. اين درحالي است که ما بهدلايل مختلفي برنامه و چشماندازي براي حضور در بازيهاي بينالمللي نشر نداشتيم. همين الان کشورهاي حاشيه خليج فارس به يکي از مهمترين مراکز توليد و فروش محصولات ناشران در گستره بينالمللي تبديل شدهاند؛ تا جايي که مثلا شارجه، چشمانداز تبديل شدن به بزرگترين مرکز فرهنگي و کتاب دنيا را پيش روي خود ميبيند. از مهمترين دلايل رشد نکردن اقتصاد نشر، دخالتهاي دولت هااست. هرجا و در هر موضوعي، دولت نقش تسهيل و تسريعگري خود را فراموش کرد و به رقيب تبديل شد، آن بخش ضربه ديده و رشد نکرده است. نمونه بارز و عيانش صنعت خودرو است و در حوزه نشر هم کم و بيش بههمين شکل است. قبل از انقلاب هم ناشران دولتي کم نداشتيم، نمونهاش مثلا انتشارات دانشگاه تهران و يا بنگاه ترجمه و نشر و… اما بعد از انقلاب، دولت با همه توان وارد حوزه فرهنگ و نشر شد؛ بهطوري که تعداد ناشران دولتي به 547 ناشر رسيد. البته اين تعداد در مقابل حجم انبوه ناشران 5درصد است اما همين پنج درصد، 13درصد از تعداد کل کتابهاي کشور را توليد و وارد چرخه نشر کردهاند. اين درحالي است که اگر ميزان حمايت و بودجهاي که صرف همين 5درصد شده است محاسبه کنيم، چهبسا رقمي برابر با مبلغي باشد که بخش خصوصي از جيب خودش هزينه کرده است. حال آنکه در همه کشورهاي توسعهيافته، نشر صنعت و تجارتي است که دولت هيچ دخالت و يا منافعي در آن ندارد. نشر دولتي هيچکدام از معادلات يک تجارت را رعايت نميکند؛ چراکه هميشه پشتوانه مالي و معنوي قوياي بهاسم دولت وجود دارد. اخيرا صورت مالي سه ناشر دولتي – کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان، انتشارات علمي و فرهنگي و شرکت انتشارات سروش- بنابه دستورات قانوني براي شفافسازي عملکرد شرکتهاي دولتي در سامانه کدال منتشر شده است. اگر صورت حسابرسي شرکت انتشارات سروش را نگاه کنيم؛ ميبينيم که اين انتشارات عملا ورشکسته است و زيان انباشته آن در پايان سال مالي مورد گزارش، بيش از نصف سرمايه شرکت است. [بند 2- 10 گزارش حسابرس مستقل و بازرس قانوني براي سال منتهي به 29 اسفند 1400] اين شرکت مثلا يکبار در سال 1394 بحث انحلالش و البته بعد از آن ادغامش در جامجم مطرح شد اما بهواسطه همان پشتوانه قوي (دولت) هنوز هم دارد کار ميکند. اين حمايتها در نهايت بهضرر بخش خصوصي است و آن را تضعيف ميکند، چراکه مثلا نهاد کتابخانههاي عمومي در سال 1400 بيش از يک ميليارد و صد ميليون تومان از انتشارات سروش کتاب ميخرد و بهنوعي از يک نشر دولتي و همسو از جهت فکري خود حمايت ميکند، اما از دهها نشر مستقل و خصوصي در شهرستانهاي دور حتي يک عنوان کتاب هم خريداري نميکند. اينها البته برخي از عوامل اصلي و زيرساختي هستند که اشاره کردم و در کنار همين چند مورد ميتوان دهها عامل بازدارنده ديگر را هم نام برد و اشاره کرد که خب وقت نيست.
يکي از معضلات اساسي در چرخه نشر، رشد نامتوازن بخشهاي مختلف آن بوده که حاصلش، بيست و چند هزار ناشر و هزار (بيشتر يا کمتر) کتابفروش است؛ يعني نبود همخواني ميان عرضه و تقاضا. تکليف ما با اين معادله نابرابر چيست؟
همين عامل هم باز بهدليل دخالت دولتها در بازار نشر است. طي سالهاي گذشته وزارت فرهنگ و ارشاد ناشرپرور بود؛ يعني عمده حمايتها در حوزه کتاب و نشر به ناشران تخصيص يافته است. به ناشران کاغذ دولتي دادهاند، از ناشران کتاب خريدهاند، براي ناشران نمايشگاه راهانداختهاند، به ناشران وام دادهاند، براي آنها همايش راهانداختهاند، جشنواره ناشر برتر تأسيس کردهاند و… حتي آنجا که مثلا در قالب طرح «حمايت از کتب ارزشمند» قرار بوده از نويسندگان و پژوهشگران حمايت شود هم به مؤلف ميگويد: برو يک ناشر پيدا کند که اثر شما را چاپ و منتشر کند و ما از او، مثلا از صد نسخه تا دو هزار نسخه کتابات را خريد کنيم! که باز سودش بهجيب ناشر ميرود. نتيجه اين حمايتها ميشود رشد روزافزون ناشران و تضعيف هرچه بيشتر ديگر حلقههاي نشر که يکي از مهمترينهاي آنها همين کتابفروشان هستند. درحالي که دولت ميتوانست با پرهيز از دخالت در اين چرخه و صرفا تسهيلگري از طريق وضع قوانين کاري بکند که سرمايهگذاري در بخش توزيع و فروش براي علاقهمندان به فعاليتهاي اقتصادي در حوزه فرهنگ مقرون بهصرفه باشد. البته کموبيش اقداماتي صورت گرفته اما عملا هيچکدام منتج بهنتيجه نشده است؛ مثلا بحث محاسبه هزينههاي آب، برق، گاز با تعرفه فرهنگي براي کتابفروشيها و يا مثلا معافيت کتابفروشيها از پرداختهاي عوارض و معافيت از پرداخت عوارض تراکم تجاري و… همه مواردي هستند که ميتواند سرمايهگذارها را بهاين سمت جلب کند. دولت اما بهجاي اين فعاليتها و راهکارها؛ نهتنها به پشتيباني ناشران ميپردازد و براي آنها نمايشگاه و يا بهتر بگويم فروشگاه تأسيس ميکند و بهجاي هدايت مردم بهسمت کتابفروشيها مردم را بهسمت ناشران سوق دهد. اين يک معادله اقتصادي ساده است: وقتي تعداد توليدکنندگان زياد باشد اما عرضه کم، بدون شک محصولات توليد شده تلنبار شده و سرعت گردش سرمايه کند ميشود و در نتيجه توليدکننده ورشکسته ميشود. ما الان با وجود 20 هزار پروانه نشر که حالا حتي اگر همه اين پروانهها را هم فعال ندانيم و بگوييم مثلا 40 درصد آن فعال هستند؛ با عدد 8000 ناشر طرف هستيم که در سال بالغ بر يکصدهزار جلد کتاب توليد ميکنند. درحالي که در بهترين حالت ممکن ما تنها 2000 کتابفروشي داريم که درصد بسياري از آنها استانداردهاي اوليه يک کتابفروشي امروزي را ندارند و با فضاي زير 50 متر و نيرو و امکانات حداقلي و فرسوده مشغول بهفعاليت هستند. در اين حالت دولت بهجاي ايجاد قوانين و امکانات براي تسريع در بهروزرساني و توسعه کتابفروشي، خود وارد عمل شده و با ايجاد نمايشگاههاي مجازي و فيزيکي نهتنها به توسعه بيشتر نشر دامن ميزند؛ و از قدرت و توسعه کتابفروشيها کمتر و کمتر ميکند. اين روند سالهاست که ادامه دارد و هيچ وزير و يا معاون وزيري هم نيست که سفت و سخت؛ يکجا بايستد و بگويد خب ما با وجود انتشار ساليانه بيش از يکصدهزار جلد کتاب مشکلي در توليد نداريم بهتر است از اين بهبعد همه توانمان را روي توزيع و فروش بگذاريم. بهنظر، بالارفتن اين آمار براي هر دولتي نسبت به دولتهاي قبل يک ماراتن است که اگر مثلا امسال آمار ثابت بماند يا کاهش پيدا کند، از اين رقابت عقبافتاده و برنده مدال نخواهند شد. خلاصه بگويم کسي به فکر حل معضل توزيع و فروش کتاب و حمايت از کتابفروشيها نيست؛ بهدنبال بالابردن آمار توليد کتاب هستند. فارغ از اينکه محتواي اين توليد چيست و چه ارزش افزوده علمي و فرهنگي نسبت به قبل به جامعه اضافه ميکند.
با توجه به تعاملاتي که با فعالان اين صنف داريد، در حال حاضر شرايط را چطور ارزيابي ميکنيد؟ مهمترين چالش کتابفروشان چيست؟
بالارفتن هزينههايي مانند اجاره، بيمه، ماليات، دستمزد، حمل و نقل و … از يکسو و از سوي ديگر بالارفتن قيمت کتابها که بهتنهايي در چند سال اخير شايد افزايش چندصد درصدي آن بوديم و از طرف ديگر کاهش قدرت خريد مردم، نتيجهاش شده است فروش کمتر و سود کمتر. و در اين مقطع بيش از هر زمان ديگري حرفه کتابفروشي بهحرفهاي پرزيان و کمسود تبديل شده است. تعطيلي پيدرپي کتابفروشيها در تهران و شهرستانها زنگ خطر جدي براي کاهش سرانه مطالعه و تبديل نسل فعلي به نسلي کتابنخوانتر از نسلهاي قبلي است. اين آسيب در درازمدت غيرقابل جبران است و البته سياستهاي فرهنگي هم روزنه اميدي براي بهبود وضعيت نگذاشته است. يک زماني بود که اگر کتابفروشي بسته ميشد، هرازچندگاهي کتابفروشي هم افتتاح ميشد؛ اما طي يک سال گذشته اين آمار نااميدکننده است.
در دورهاي که شما مديرعامل خانه کتاب بوديد، طرحهاي فصلي با هدف اصلاح مسير تخصيص يارانهها کليد خورد که همه آن را يکي از موفقترين طرحهاي معاونت امور فرهنگي ارشاد ميدانستند. درباره تجربه و تاثير آن طرح بگوييد؛ طرحي که متوقف شده و با سامانه فروش آنلاين کتاب جايگزين شد.
هدف از اين طرح در آن دوره دقيقا اصلاح سازوکار حمايتهاي دولتي از نشر و کتاب بود. و چنانچه اشاره کردم ما معتقد بوديم که در حمايتهاي دولتي بايد همه حلقههاي چرخه نشر ديده شود. در اين طرح يارانه بهمردم تعلق ميگرفت و مردم از کتابفروشيها و با حضور در آنها اقدام به خريد کتاب ميکردند. نتيجه اين ميشد که هم کتابفروشي، هم توزيع، هم چاپخانهدار، هم ناشر و هم در نهايت مؤلف و يا مترجم و ويراستار و… هم از منافع فروش هرکدام سهم کسب ميکردند. درحالي که پيش از اين با حمايتهاي وزارت ارشاد و با فروش مستقيم ناشر در نمايشگاهها موجب حذف توزيعکنندگان و کتابفروشان ميشد. ما در اين طرح دو هدف مد نظر داشتيم، اول اصلاح چرخه نشر و دوم که از هدف اول هم مهمتر بود تشويق مردم به خريد از کتابفروشيها، چراکه معتقد بوديم نهاد کتابفروشي که مهمترين نهاد خصوصي فرهنگي در ايران است، در اين سالها مورد بيمهري قرار گرفته و کانون توجه مردم نيست. وزارت ارشاد در تمام اين سالها بدون توجه به عمق تاريخي و تأثيرات اجتماعي اين نهاد اجتماعي فرهنگي، نهتنها کمکي به اين نهاد نکرده؛ بلکه با راهاندازي نمايشگاهها و تشويق مردم بهحضور و خريد از نمايشگاهها باعث شده بود که مردم کتابفروشيهايي که در دوقدمي منزلشان بوده است را هم فراموش کنند. کتابفروشي يک پاتوق فرهنگي دائمي است که در 365 روز سال به عرضه کتاب و محصولات فرهنگي ميپردازد و چه فرصتي بالاتر از اينکه ما توسط بخش خصوصي و با هزينهاي که آنها در همه سال پرداخت ميکنند، يک نهاد مؤثر فرهنگي رايگان براي مردم در سطح جامعه داشته باشيم که ميتواند کتاب عرضه کند، نشست نقد و بررسي کتاب بگذارد، باشگاه کتابخواني درست کند، جلسات کتابخواني برگزار کند، جلسات ديدار با نويسندگان و مترجمان داشته باشد و دهها برنامه ديگري که دولت نهامکانش و نه بودجهاش را دارد که در سطح ايران چنين برنامههايي را به صورت مستمر و هفتگي و ماهيانه داشته باشد. هدف اصلي اين طرحها که حداقل سهبار در سال برگزار ميشد دقيقا همين بود که مردم اگر با کتابفروشيها قهر و غريبه هستند با آنها آشنا شوند و آشتي کنند. که بهنظر در اين موضوع تا حدي موفق بوديم.
سامانه فروش کتاب را چطور ارزيابي ميکنيد؟ آيا آنطور که مجريان آن ميگويند، کارآمد و موثر خواهد بود؟
طرحهاي فصلي با آن اهدافي که ما در خانه کتاب براي آن متصور بوديم، ميتوانست در درازمدت اين وضعيت را اصلاح کند. «ادوارد پولاک» حرف قشنگي در خصوص ساختمانها و ابنيه قديمي ميزند؛ او در سفرنامه خود از ايران ميگويد: «ايراني، تمام کردن و کامل کردن را خوش ندارد؛ تنها در پي ايجاد چيز تازه است و آنچه را قديمي است، با مسامحه و بياعتنايي به دست نابودي ميسپارد اما از پرداخت مبلغي جزئي براي تعمير و مرمت لازم پرهيز دارد و خانههاي را که به وي ارث رسيده در اثر مسامحه بهحال ويراني مياندازد.» از قرار معلوم اين حال همه ما ايرانيها بالاخص مديران است که بههميراث مديران قبلي هيچ اعتنايي نکنيم و بهدنبال خلق يکچيز جديد باشيم و عنوان و نام خودمان را بالاي آن بزنيم. فارغ از اجراي ضعيف و عدم دقتنظر در پروتکلهايي که زماني براي اين طرح ايجاد شده بود و البته بعد از رفتن من از خانه کتاب اجرا نشد، مشخصا سؤال من اين است که طرح قبلي مگر چهمشکلي داشت که آنرا تعطيل کرديد؟ بهفرض همين اشکالاتي که من نام بردم آيا بايد صورت مساله پاک ميشد و يا راهکاري براي بهبود همين طرح پيدا و اجرا ميشد. سامانه فروش کتاب، اشتباهي بزرگتر از نمايشگاه کتاب در حق نشر و کتاب است. فارغ از جنبههاي حمايتي از کتابفروشيها که بدان اشاره کردم، نفس طرحهاي فصلي تشويق مردم به آشنايي و آشتي با کتابفروشيهاي محلي بود. درحالي که در سامانه فروش کتاب مردم از حضور در کتابفروشيها محروم شدهاند و کتابفروشي برايشان هيچ واقعيت عيني و خارجي ندارد و عملا با حضور در اين سامانه مانند آن است که از يک وبسايت فروش کتاب دارند خريد ميکنند. بايد گفت ميتوان کتاب را از منزل و يا محل کار و با چندتا کليک خريداري کرد، اما نفس حضور در کتابفروشي فوايد فراواني دارد که بههيچ شکلي با اين مدل برخورد با کتابفروشي قابل تعريف نيست. بسياري از کتابفروشاني که من ميشناسم؛ از شمال گرفته تا جنوب و از شرق تا غرب که با آنها در ارتباط بوده و هستم، به من ميگفتند که حضور بسياري از مردم در کتابفروشيشان و جمعيتي که در کتابفروشي موج ميزد، موجب تشويق رهگذران و ديگر مردم به کتابفروشيشان بود و يا صفهايي که در طول اين طرحها در کتابفروشيها مختلف ايران شکل ميگرفت و تصاويرش در فضاي مجازي پخش ميشد و از همه مهمتر عادت به خريد کتاب از کتابفروشي که آهسته آهسته تبديل به يک سبک زندگي داشت ميشد. اينها همه دغدغههاي جدي و ريشهاي هستند که در طرح فعلي بههيچ وجه ديده نشده است.
برخي از کارشناسان ورود طرحهاي فروش کتاب (از جمله بخش برخط نمايشگاه کتاب تهران) را به مثابه رقابت دولت با پلتفرمها و کتابفروشيهاي اينترنتي قلمداد ميکنند. نظر شما در اين باره چيست؟
دولت بايد نقش پدرانه داشته باشد و با وضع قوانين و تسهيل آنها کمک کند که برعکس فضاي فيزيکي و اشتباهاتي که در اين فضا داشته و به توسعه ناموزون ناشران و حذف چرخههاي ديگر نشر منتج شد. حداقل در اين فضاي جديد و نوپا همهچيز سرجاي خودش باشد. درحالي که درحال حاضر به رقيبي ناموزون براي وبسايتها و کتابفروشيها آنلاين کتاب تبديل شده است. يعني درست درجايي که دولت بايد با وضع قوانين و نظارت بهساماندهي فروشگاههاي آنلاين کتاب و توسعه هرچه بهتر و بيشتر آنها بپردازد خودش تبديل به يک سايت فروش کتاب شده است. نمايشگاه فيزيکي کتاب که خودش فينفسه يکي از معضلات صنعت نشر ماست، کم بود که حالا دولت يک وب سايت طراحي کرده و از طريق آن کتاب هم ميفروشد؛ آنهم به شکلها مختلف. درحالي که اين بديل دارد و بخش خصوصي سالهاست دارد اين مسئوليت را بهبهترين شکل انجام ميدهد و دولت تنها بايد براي ساماندهي و توسعهاش به وضع قوانين و يا اصلاح قوانين بپردازد. اما بهجاي پرداختن بهوظايف اصلي خود، با صرف هزينه و نيروي انساني بسيار کاري را ميکند که بسيار بهترش را بخش خصوصي در حال انجام دادن است.
طبيعتاً مديريت فرهنگي در بخش نشر، مستوجب نقدهايي است و شما نيز در مقطعي، جزئي از همين سيستم بودهايد. اما اگر امروز مسئوليتي داشتيد، چه اقداماتي را در راستاي اصلاح شرايط، پيشنهاد ميکرديد؟
صد البته که من هم در دوره خودم خطا کم نداشتهام و شايد مهمترين تجربهاي که از آن دوره کسب کردم اين بود که هرقدر دولت در فعاليتهاي بخش خصوصي کمتر دخالت کرده و بهنقش پدرانه و سياستگذارانه خود بيشتر بپردازد، طبيعتا موفقتر خواهد بود. اين تجربه در صنايع مختلف و بخشهاي مختلف مملکت ما مکرر تجربه شده و بهچشم ميخورد؛ ولي عجيب آن است که مخصوصا در حوزه فرهنگ ميخواهيم دخالت کنيم و در نتيجه باعث رکود ميشويم. درحال حاضر هيچچيز بهتر و نتيجهبخشتر از اين نيست که ميزان دخالت دولت در امور مختلف حوزه نشر تا حد امکان کمتر و کمتر بکنيم و بهجاي آنکه بودجه خود را صرف کارهايي بکنيم که از دست بخش خصوصي برميآيد، اين بودجه را بهشکلي درست به چرخه نشر تزريق کنيم تا با پائين آمدن هزينه تمام شده کتاب و قيمت کتاب امکان رونق هرچه بيشتر اين حوزه را فراهم کنيم. نمايشگاه کتاب اعم از مجازي و فيزيکي را بخش خصوصي هم ميتواند برگزار کند و اگر هزينه هنگفت اين رويداد به شکلي درست بهچرخه نشر تزريق شود صدالبته که منافع حداکثري براي کل ملت ايران خواهد داشت.