جان میلتون طی نامهای سرگشاده به پارلمان انگلیس اشاره میکند که:
کتابها بههیچ وجه اشیاء مرده نیستند
کافی است اهل کتاب باشی -حالا از هر نوعش- تا بدانی چه جانی کنده میشود تا کتابی متولد گردد و کتاب برای اهل کتاب نه یک شیء بلکه موجود زندهای است که صدر و ذیلش حیات است و جاودانگی.
انتشارات امیرکبیر، حالا مسابقهای طراحی کرده و برای دکور این مسابقه صدها کتاب را میخکش کرده سینه یک تابلو که مثلا طرحی نو زده و مخاطب جمع کند!
هرچه بنویسم از ناراحتی و خشمم کم نمیشود.
آقای امیرکبیر (مصادرهای)
صد البته طبیعی است که شما بر اسب زینشده و راهواری سوار شدید که هیچ تلاشی برای تأسیس و رشدش نکردهاید و در این چهل و اندی سال بعد انقلاب آجر روی آجرش نگذاشتهاید که هیچ، بلکه بنیانهای این نشر را هم برباد داده و میدهید.
همین است که حرمت کتاب و قلم را نمیدانید.
زحمتی که از نویسنده و حروفچین و ویراستار و صفحهآرا و لیتوگراف و چاپخانهدار و …. برای انتشار یک جلد کتاب کشیدهاند را درک نمیکنید.
شما چه میدانید وقتی ملکالشعرای بهار مینویسد که
به کار علم و ادب رنج بردهام سی سال
ولی نخوردهام البته هیچ نان ادب
چقدر زحمت کشیده تا کتاب سبکشناسی و کتابهای دیگر را بنویسد و حالا شما این کتاب را به میخ میکشید تا تبلیغ خودتان را بکنید!
دولتشاه سمرقندی در کتاب تذکره الشعراء خود چنین حکایتی نقل کرده است که:
… حکایت کنند که امیرعبدالله طاهر که بروزگار خلفای عباسی امیر خراسان بود روزی در نیشابور نشسته بود. شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او بنهاد.
پرسید که این چه کتابیست؟
گفت قصه وامق و عذراست و خوب حکایتی است که حکما به نام شاه انوشیروان جمع کردهاند.
امیرعبدالله فرمود که ما مردم قرآن خوانیم و از غیر قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمیخواهیم. ما را از این نوع کتاب در کار نیست و این کتاب تألیف مغانست و پیش ما مردودست و فرمود تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو من هرجا که از تصانیف و مقال عجم کتابی باشد جمله را بسوزانیدند …
راستی آقای امیرکبیر (مصادرهای) از کتابهای همفکرانتان هم کتابی بهمیخ کشیدهاید؟
راستی آقای امیرکبیر (مصادرهای) چه تفاوتی میان شما و آن بلاگرهایی است که برای جلب توجه هر خبط و خطا و منکری را انجام میدهند تا در کانون توجه قرار بگیرند؟
پینوشت:
عکسها از صفحه دوست خوبم مهرداد عادلی



