پادکست کتاب نیست


پادکست کتاب نیست: مروری بر اپیزود ۵۸ رادیو نیست «مطبعه فاروس»

۱

به‌جای پادکست کتاب بخوانید

من به ‌هیچ وجه، تأکید می‌کنم، به‌هیچ وجه هیچ پادکستی گوش نمی‌دهم!

این را با افتخار می‌گویم و فریاد می‌زنم. 

نه اینکه عنادی با این پدیده داشته باشم، خیر

از زمانی که پدیده پادکست در ایران شایع گردید، ساعت‌ها پادکست‌های متعددی را در موضوعات مورد علاقه‌ام گوش داده‌ام و برایم یقین حاصل شده که این پادکست‌ها در بهترین حالت در حکم کتاب و مجله زرد هستند. 

مجموعه‌ای از مطالب گلچین شده، بدون ارجاع به منبع و مأخذی و پر از غلط که توسط فرد و یا افرادی ارائه می‌گردند که عمدتا کمتر تخصصی در آن موضوع ندارند. 

۲- 

سال گذشته طی سفری که به شمال داشتم، چندین اپیزود(تکیه دولت- فرانکلین و … ) رادیو نیست را من البدو الی الختم گوش دادم و نظرم همان است که گفتم، زردِ زردِ زرد

۳- 

 از آنجایی که غالب دوستان در این صفحه  می‌دانند که من اهل چه هستم و ژانر پژوهشی من چیست، برخی از باب محبت و برخی هم برای کنجکاوی و سوال از من، اپیزود ۵۸ رادیو نیست (مطبعه فاروس) را برای من فرستاند. 

بناچار این اپیزود را هم گوش کردم، 

زردِ زردِ زرد

سندی در خصوص تعیین تکلیف مطبعه فاروس توسط اعتمادالسلطنه

۴-

از عدم تخصص سازندگان این پادکست همان بس که مطالبی ارائه شده در اپیزود مطبعه فاروس، همان مطالبی است که در یکی دو کتاب دست چندم و تاریخ گذشته ارائه گردیده و نه تنها چیز جدیدی اضافه‌تر از آن مطالب ارائه نگردیده بلکه همان مطالب نیز به شکلی اشتباه و مغلوط بیان شده است. 

این در حالی است که امروزه ما به اطلاعات (اسناد، کتاب) جدیدی دسترسی داریم که می‌توانیم با استفاده از آنها بسیاری از پژوهش‌های پیشین را نقض، تصحیح و یا تکمیل کنیم. در حالی که سازندگان این پادکست هیچ‌کدام از منابع جدید را مطالعه نکرده و طبیعتا نه دانش و نه حال پیدا کردن و مطالعه دهها برگ سند موجود درباره مطبعه فاروس در آرشیوهای سندی کشور را دارند. 

۵-

بزرگترین جنایت این دست از پادکست‌ها استفاده از ماحصل پژوهش‌ها و تحقیقات افرادی است که به هیچ وجه نامی از آنها و یا کتاب‌ها و مقالات‌شان در این پادکست‌ها نمی‌آید، مصاحبه‌شوندگان یا به منابع مورد مراجعه خود اشاره نمی‌کنند و یا خوشبینانه اگر مراجعه کرده و نام ببرند، سازندگان پادکست به بهانه ضیق وقت آنها حذف می‌کنند. 

تنها کتابی که در این پادکست بدان اشاره شد و البته نقل قول ضعیف و اشتباهی هم از آن ذکر شد کتاب «تاریخ چاپ در ایران» بود، که البته هیچ اشاره‌ای به اسم نویسنده «شهلا بابازاده» و یا ناشر آن «طهوری» و سال نشرش «۱۳۷۸» هم نشد.

برخی از مصاحبه‌شوندگان از کتاب «تاریخ چاپ و چاپخانه در ایران» نگاشته مرحوم میرزای گلپایگانی  استفاده کردند که مع الاسف هیچ ذکری از این کتاب هم نگردید.

این پادکست‌ها، به این شکل خود را مأخذ و منبع یگانه‌ای برای مطالب ارائه شده معرفی می‌کنند، گویی پیش از این هیچ‌کس و در هیچ جایی در این موضوع مطلبی نگاشته نشده است و به جای ارجاع به کتاب‌ها و مقالات که مطالب پادکست بر اساس آن تدوین شده، اینگونه برای مخاطب القا می‌کنند که ما بالاتر و بهتر از هر کتاب و مقاله‌ای هستیم و شما با گوش کردن به ما بر اطلاعات نداشته‌تان افزوده می‌گردد و اینگونه سعی دارند مخاطب را به استمرار گوش سپردن به این پادکست‌ها عادت دهند.

۶- 

شاید برای عده‌ای این سؤال پیش بیاید که یعنی پادکست خوب نداریم؟

پادکست یک مدیوم برای ارائه محتواست، اگر این محتوا پشتوانه‌ تحقیقی، پژوهشی خوب داشته باشد و در عین حال بتواند با استفاده از ابزار لازم ارائه‌ای درست و حرفه‌ای بکند، بدون شک خوب خواهد بود. اما پادکست خوب مانند فیلم خوب و مستند خوب بسیار نادر است. 

برای همین است که بارها گفته‌ام و باز تأکید می‌کنم،

به جای پادکست کتاب بخوانید! 

البته کتاب خوب

اشتباهات اساسی این پادکست به قرار زیر است:

۱- گوینده: «واژه چاپ که احتمالا از واژه هندی چاپنا گرفته شده است» (دقیقه ۱:۱۵)

این بعیدترین قول و ریشه‌یابی است که می‌توان در خصوص واژه چاپ عنوان کرد، درباره این واژه رجوع کنید به مقاله «چاو، چاپ، اسکناس» نگاشته عباس اقبال آشتیانی در مجله بهار، سال دوم، شماره ۳، ص ۵۹۱، و یا «مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی»، به‌کوشش محمددبیرسیاقی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۹، ص ۱۱۸

۲- گوینده: «و در هر شهری اداره‌ای به عنوان چاوخانه بنیان نهاده میشه» (دقیقه ۱:۳۰)

من نمی‌دانم این جمله را از کجا آورده‌اند، اما بنابر آنچه رشیدالدین فضل‌الله در تاریخ خود آورده است، در دوره ایلخان گیخاتو (حک: ۶۹۰-۶۹۴) او پس از مشاوره با پولاد چنگ سانگ سفیرخان بزرگ در تبریز و نیز به توصیه عزالدین مظفر بن عمید مشاور صدر جهانی زنجانی دستور داد به جای درهم و دینار، بر اساس چاو چینی پول کاغذی منتشر کنند. چاوخانه‌ای در تبریز فراهم آمد و نخستین بار در ۱۹ شوال ۶۹۳ در این شهر چاو در میان مردم منتشر شد. بنابراین در ایران تنها شهر تبریز است که پول کاغذی یعنی همان چاو چینی برای مدت کوتاهی منتشر می‌گردد. [جامع‌التواریخ، ۲/۱۱۹۷] 

۳- گوینده: «تاریخ چاپ در ایران به حدود سیصد سال پیش و دوره صفویه برمی‌گردد» (دقیقه ۱:۵۲)

ساغموس یا همان زبور داود در سال ۱۶۳۸میلادی در چاپخانه کلیسای وانک در محله جلفا چاپ می‌گردد. پس نمی‌شود حدود ۳۰۰ بلکه بیش از ۳۰۰ و دقیقش ۳۸۶ سال پیش 

ساغموس یا همان زبور داود در سال ۱۶۳۸میلادی در چاپخانه کلیسای وانک در محله جلفا چاپ می‌گردد. پس نمی‌شود حدود ۳۰۰ بلکه بیش از ۳۰۰ و دقیقش ۳۸۶ سال پیش 

۴- مصاحبه شونده: «رساله جهادیه اثری از میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی که یک رساله جنگ بوده» (دقیقه ۲:۴۰)

رساله جهادیه تألیف میرزا عیسی قائم مقام فراهانی پدر میرزا ابوالقاسم است و رساله جنگ نبوده است بلکه مجموعه‌ای از فتاوای علمای دینی آن روزگار در تشویق مردم به جهاد علیه روس‌ها بوده است. 

۵- مصاحبه شونده: «پیش از این دوره تا به امروز من هیچ منبعی یا نوشته‌ای یا کتابی ندیدم و بدست نیاوردم که در دوره قبل از مشروطه فعالیت داشته این چاپخانه» (دقیقه ۵:۴۲)

در ماده اول  اساسنامه شرکت سهامی فاروس، منتشره به سال ۱۳۱۰شمسی تاریخ تأسیس این شرکت ۱۲۸۰شمسی/۱۹۰۱ میلادی ذکر شده است. این تاریخ تقریبا مقارن است با تاریخ تأسیس مطبعه شاهنشاهی که اولین چاپخانه سربی جدید در ایران دوره مظفری به شمار می‌رود و در همین سالهاست که موجی از تأسیس چاپخانه‌های جدید سربی در ایران براه می‌افتد، که یکی از آنها «مطبعه فاروس» است و یکی از اولین کتاب‌هایی که در این چاپخانه به چاپ می‌رسد، کتاب «صنعت عکاسی» نوشته پاپاریان است که در سال ۱۳۲۱ چاپ و انتشار یافته است. 

۶- گوینده: «و مدیریت چاپخانه که از آن اطلاعات دقیقی در دست نیست و گمانه‌زنی‌های متفاوتی در این مورد میشه » (دقیقه ۶:۱۱)

یکی از مصاحبه‌شوندگان بر اساس اطلاعاتی که بدست آورده و پژوهش‌هایی که انجام شده یکسری مقالات  و کتاب‌ها مدیریت این چاپخانه را از «اتباع روس» می‌داند! ایشان به نوشته ای از مدیر روزنامه تمدن اشاره می‌کند. اما داستان چیست؟

مؤسس این چاپخانه «مسیو لئون کوآن» بود، او اصالتا اهل قسطنطنیه که در اوایل دوره مظفری به ایران می‌آید و بعد از مدتی اقدام به تأسیس مطبعه فاروس می‌نماید. اوج فعالیت این چاپخانه در دوران پسا مشروطه است و از آنجا که این چاپخانه از تجهیزات و امکانات خوبی برای چاپ برخوردار بود، بسیار محل مراجعه و توجه اهالی کتاب و روزنامه قرار می‌گیرد. همین امر باعث گردید که برخی از چاپخانه‌های رقیب به حسادت پرداخته و به‌دنبال راهی برای تخریب و از دور خارج کردن این چاپخانه بربیایند. از آنجمله میرزا رضاخان مدبرالممالک هرندی مدیر روزنامه تمدن طی یادداشتی به مذمت اشخاصی که کار خود را به مطبعه فاروس می‌دهند می‌نویسد و در این یادداشت طوری القاء کند که این چاپخانه متعلق به یک تبعه خارجی است و همین موضوع باعث می‌شود که پول ملت به جیب اجانب برود. لئون کوان از این موضوع بسیار ناراحت می‌شود و طی یک اعلانی به تاریخ ۲۰ ربیع‌الاول ۱۳۲۵ق/۱۲ اردیبهشت ۱۲۸۶ش در روزنامه مجلس این مطالب را بنویسد: 

« … این مطبعه از بدو تأسیس بلیتش عمومیت داشته و اغلب تجار ایرانی هم شرکت کرده‌اند و به هیچ وجه خوف آن نمی‌رود که این اداره از ادارات خارجه به‌شمار آید. اجزایش تمام ایرانی هستند و شرکایش هم اغلب از تجار داخله ایرانند …»

روزنامه مجلس، ۲۰ ربیع‌الاول ۱۳۲۵ق

همانطور که لئون کوآن اشاره می‌کند، مطبعه فاروس چنانچه در برخی از جاها نیز با اسم «شرکت فاروس» از آن یاد می‌شود، یک چاپخانه شراکتی است که تجار و سرمایه‌گذاران مختلف اغلب ایران و معدود خارجی و من‌جمله روسی در آن شراکت داشته‌اند.

پسر لئون کوان در مسکو مشغول تحصیل بود و موقع برگشت به ایران در قفقاز دچار مرض حصبه می‌شود و لئون کوان که برای دیدن پسر عازم قفقاز می‌شود، اما زمانی می‌رسد که پسر فوت کرده و لئون بر اثر این فاجعه و ضعف بدن در همانجا به سال ۱۳۳۸قمری/۱۲۹۸ش از دنیا می‌رود. 

بعد از او فردی با نام «مسیو آرام یغیایان» عهده‌دار اداره چاپخانه می‌گردد که تا دوره پهلوی اول نیز عهده‌دار اداره این چاپخانه است و سپس اصغر شهلایی (کارگر قدیمی چاپخانه) به اداره این چاپخانه مشغول می‌شود.

مهر چاپخانه و امضاء مسیو آرام یغیایان

۷- مصاحبه شونده: «تهران طلائی طهران بین ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۵ هست … طهرانی که تا دلتون بخواد توش مدرسه کتابخانه دفاتر روزنامه، احزاب و … فضاهای فرهنگی شکل می‌گیرد » (دقیقه ۱۳:۲۰)

با این بخش که طهران طلائی، طهران بین ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۵ است، به هیچ روی موافق نیستم و البته جای بحث در این خصوص اینجا نیست، اما در مورد  این جمله که در طهران بین این تاریخ تا دلتان بخواهد کتابخانه بوده است، مستندا عرض می‌کنم که در در طهران آن روزگار پنج کتابخانه بیشتر نبوده:  ۱- کتابخانه سلطنتی (مخصوص پادشاه)، ۲- کتابخانه مجلس (مخصوص وکلای مجلس)، ۳- کتابخانه مدرسه سپهسالار (مخصوص طلاب) ۴- کتابخانه مدرسه دارالفنون (مخصوص دانش‌آموزان مدرسه دارالفنون) ؛ ۵. کتابخانه وزارت معارف

از میان این پنج کتابخانه در آن تاریخ تنها یک کتابخانه است که در آن به روی مردم باز است، و آن هم کتابخانه معارف است، که در اصل همان کتابخانه دارالفنون است که با کتابخانه وزارت معارف ادغام و به شکلی واحد خدمات رسانی می‌کند. 

۸- مصاحبه شونده در ادامه این سوال گوینده که : «اما نقش مطبعه فاروس در این دوره چگونه بود» (دقیقه ۱۳:۵۰) این مطلب را بیان می‌کند که : «مطبعه فاروس یک جایگاه نمادین در تاریخ روشنفکری، تاریخ روزنامه‌نگاری در ایران دارد، یکی از اولین روزنامه‌هایی که در دوره مشروطه سعی کرد به زبان طنزآمیز و با استفاده از قالب نمایشنامه به موضوعات و مسائل اجتماعی روز بپردازد روزنامه‌ای بود به اسم تیاتر که توسط میرزا رضاخان طباطبایی نائینی منتشر شد در چاپخانه یا مطبعه فاروس»

مطبعه فاروس فقط یک چاپخانه بود، که دهها روزنامه دیگر نیز توسط این چاپخانه منتشر شده است، چاپخانه‌ای که در برابر پولی که دریافت می‌کرده این کار را انجام می‌داده است، در غالب چاپخانه‌ها هیچ سیاستی توسط چاپخانه‌داران دنبال نمی‌شد و این در حالی است که مدیر چاپخانه فاروس چون ارمنی و تبعه عثمانی بود، هیچگاه نمی‌توانست سیاست و برنامه خاصی را دنبال کند، مدیران چاپخانه ملزم بودند انتشار هر روزنامه و یا کتابی را به وزارت معارف گزارش کنند و این مدیران روزنامه‌ها بودند که با جسارت و بلندپروازی‌های خود، مشروطه را دنبال و دست به چاپ و نشر آثاری تجددگرایانه و مشروطه‌خواهانه می‌زدند. 

پس این جمله که «مطبعه فاروس یک جایگاه نمادین در تاریخ روشنفکری، تاریخ روزنامه‌نگاری در ایران دارد» از اساس غلط است. 

دیدگاه‌ها غیرفعال است!