نگارش نقد بر کتاب این روزها بسیار کمتر و کمجانتر از دهههای پیشین است.
با وجود آنکه تعداد کتابهای منتشره چند ده برابر شده اما مع الاسف هم تعداد مجلاتی که به موضوع نقد کتاب اهمیت میدهند کمتر شده و هم اساتید و پژوهشگران و … کمتر حال و حوصله نگارش نقد بر آثار منتشره را دارند.
به نظر حقیر جامعه علمی ما حداقل در حوزه علوم انسانی دچار یک نوع رخوت ناشی از نامیدی است و باری به هر جهت و بدون هدف پیش میرود و جواب بسیاری این است: که چی بشه؟
همین موضوع عرصه را برای بسیاری از کتابسازان باز و بازتر کرده به گونهای که با سرعتی بسیار مشغول کتابسازی و به دنبال آن خلق کرسیهای علمی و مریدسازی برای خود هستند.
به قول ادیبالملک فراهانی:
چو بیشه تهی ماند از نره شیر
شغالان در آیند در وی دلیر
این روزها مشغول خواندن و بررسی چند مقاله درباره کتاب «راهنمای آماده ساختن کتاب» نوشته تازه درگذشته میرشمسالدین ادیب سلطانی بودم که دو نقد جاندار و خواندنی استادان مرحوم احمد سمیعی گیلانی و کریم امامی توجهم را جلب کرد.
اینکه شما با بزرگی چون ادیب سلطانی آشنا باشی و حشر و نشری داشته باشی و حتی مقام علمی و دانشی او را تایید کنی اما روش و منش کار او را دوست نداشته و بدان ایراد وارد کنی، حقیقتا چیزی بجز دلسوزی برای ایران و فرهنگ و دانش نیست.
موضوعی که این روزها به ندرت میبینیم.
منتقدان ستاره سهیل شدهاند و از باب عافیتطلبی و یا بیشتر بی حسی فرهنگی کاری به وقایع پیرامون خود ندارند.
وقتی که بعد از پانزده سال و در اسفند سال ۱۳۶۵ کتاب راهنمای آماده ساختن کتاب میرشمسالدین ادیب سلطانی توسط سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق و علمی فرهنگی فعلی) به چاپ میرسد، به فاصله کوتاهی دو نقد بسیار جدی بر این کتاب توسط دو تن از ویراستاران سابق انتشارات فرانکلین و از نویسندگان ومترجمان بنام روزگار درخصوص این کتاب چاپ و منتشر میگردد.

اولین نقد از استاد احمد سمیعی گیلانی با نام «از دستنویس تا چاپ» در شماره چهارم مجله نشر دانش به تاریخ خرداد و تیر سال ۱۳۶۶ منتشر میشود.
از قرار معلوم کریم امامی نیز همزمان مشغول نگارش نقدی بر این کتاب بوده که مقاله او نیز با نام «شیوهنامه یا دانشنامک»در شماره بعدی همین مجله نشر دانش به تاریخ مرداد و شهریور سال ۱۳۶۶ منتشر میگردد.
هر دو بزرگوار ضمن احترام بسیاری که برای ادیب سلطانی قائل هستند و در مقالات خود بدان اذعان و اشاره میکنند، اما بر خود فرض میدانند که باید نقد بنویسند ودر این موضوع توجیهاتی دارند که برای من و البته شما دوستان عزیز حتما جذاب و تأمل برانگیز خواهد بود.
دلایلی که امروزه ما با بدان توجه نداشته و از همین رو از نگارش نقد و حتی بازنشر نقدهای دیگر سرباز میزنیم.
سمیعی گیلانی در باب چرایی نوشتن این نقد میگوید:
« نوشتن نقد بر راهنمای آماده ساختن کتاب به جهاتی چند بر من گران می آید، از جمله اینکه پیشبینی میکنم حاصل کار بهذایقه مؤلف و ناشر خوش ننشیند؛ و من چنین واکنشی را باکراه پذیرا هستم. خاطره الفت و ارادتم نسبت به مؤلف و گردانندگان «سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی» برایم بس گرامی است واگر در آن کدورتی روی کند مایه افسوس است.
چشم براه ماندم که منتقدی به نقد این کتاب دست زند و به همین امید امروز و فردا کردم. ولی ندیدم و نشنیدم که در این باب قلمی رانده شده باشد. سکوت درباره آن را هم روا نمیشمارم.
از پیش میبینم که این نقد لامحاله بهصورت دفاعیهای از حریم زبان فارسی و ذوق سلیم درخواهد آمد. میدانم که باید خویشتنداری را از حد بگذرانم تا قلم را نگاه دارم و نگذرام حمیت نسبت به این زبان و فرهنگ آن توسن قلم را برماند.
باری، اگر در مهار کردن خامه سرکش توفیق نیافتم، عذر طغیان آن را میخواهم. امیدوارم به نیت من گمان بد برده نشود. بیشتر خش دارم به غیرت و تعصب حتی به کهنهپرستی متهم شوم تا به سوء غرض»

کریم امامی نیز خود را ناگزیر از نگارش نقد میداند و چنین میگوید:
مادامی که اثری بهصورت دستنوشته در کشو میز صاحب اثر باقی میماند، آن اثر اثری است خصوصی که خوب و بد آن فقط به خود او مربوط میشود. ولی وقتی اثر بهچاپ رسید، آنهم نه در صد نسخه و پانصد نسخه بلکه در پنجهزار ودههزار نسخه، اثر خصوصی ناگهان تبدیل به یک شیء قرار داده شده در انظار عامه مردم میشود و همه حق دارند و باید درباره چند و چون آن اظهار نظر کنند.



